شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
مثل یک خواهش لـبریزحـیا آمده بود از هیـاهـوی فـراگـیـر رهـا آمـده بـود
با دل ساده وبارانزدهاش نجوا داشت که چـرا دیـربـه حـج فـقـرا آمـده بـود
رعـیت سـوخـتـه ازغـم به پـناهـندگیِ سـایـۀ چـتـرمـعـینالضـعـفـا آمده بود گره زد زلف دلش را بهضریحخورشیدهر چه درد است به امید دوا آمده بود اوکه با پای عصا سخت قدم بر میداشتحال با پای خودش روبهشما آمده بود
دل ویران شده،آباد شد و بر میگشت آنکه چون شهرِ پس اززلزلهها آمده بود راه صد ساله که درویشِ طریقت میرفتزائرت یک شبه آنرا به خـدا آمده بود برلبش دردل ظهری غزلی ابری داشتشاعـری باز به دنـبـال عـبـا آمـده بود صحن آزادی و لبخند توپایان کسیستکه به پـابوس غـریبالـغربـا آمده بود